گروه فرهنگی مشرق - جلسات هفتگی هیئت محبین امیرالمومنین(ع) جمعهها بعد از نماز مغرب و عشاء، در محل مسجد امام صادق(ع) واقع در میدان فلسطین با سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان و با موضوع «تنها مسیر»(راهبرد اصلی تربیت دینی) و در ادامۀ مباحث بسیار مهم ماه مبارک رمضان برگزار می شود. در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در چهلمین جلسه را میخوانید:
مبارزه با هوای نفس، محور اصلی رشد انسان است/ مسأله اصلی بشر، قرار ندادن هواپرستی به جای خداپرستی است
همانطور که در جلسات قبل بیان شد، مبارزه با هوای نفس مبنای تولید ارزش یا مبنای ارزشمند شدن انسان است. در واقع محوریترین موضوعی که موجب ارزش یافتن انسان میشود و برایش تولید ارزش افزوده میکند، و او را در مسیر اصلی خلقت قرار میدهد، این است که با برخی از علاقههای خودش مبارزه کند. این مخالفت، محور رشد انسان است. برای کمال، یک راه بیشتر نیست که همان راه مبارزه با هوای نفس است. همۀ اعمال خوب، یا دارای مقدماتی برای مبارزه با هوای نفس هستند یا لوازم و نتایج آنها برای مبارزه با هوای نفس به کمک انسان میآید.
این بحث، صرفاً بحثی اخلاقی نیست، البته میتوان گفت ما یک نظام اخلاقی را ارائه میدهیم ولی این بحث، یک بحث اعتقادی نیز هست. یعنی از ابتدا که فکر میکنی دین را بپذیری یا نپذیری، موضوع هوای نفس مطرح است. بعد که دین را پذیرفتی و میخواهی اجرا کنی، باز هم موضوع هوای نفس مطرح است. بعد که اجراء کردی و میخواهی در این راه سالم بمانی و رشد کنی و کارهایت قبول شود، باز هم موضوع هوای نفس مطرح است. اگر به مراتب بالا رسیدی، هنوز هم موضوع هوای نفس مطرح است. در مراتب بالا هم دوستداشتنیهای خوبی هست که باید به خاطر خدا از آن دوست داشتنیهای خوب بگذری.
باید متوجه باشیم که مسأله اصلی ما چیست؟ مسأله اصلی بشر، قرار ندادن هواپرستی به جای خداپرستی است. «هوای نفس»، هر علاقهای است که انسان را پائینتر بیاورد، لذا هر علاقهای میتواند هوای نفس ما باشد - با توجه به سطح و مرتبهای که انسان دارد-. محور هوای نفس هم «خودخواهی» ما است و این نزاع تا پایان عمر انسان ادامه دارد.
چرا ولایتمداری ارزشمندترین قسمت دین است؟/هیچ یک از اوامر الهی به اندازه امر به ولایت، مخالف هوای نفس انسان نیست
حالا میخواهیم از این زاویه به موضوع ولایت بپردازیم که اگر محور تولید ارزش برای انسان، مخالفت با دوستداشتنیها است، چگونه میتوان توضیح داد که ولایت، ولایتپذیری و تبعیت از ولایت ولی خدا، ارزشمندترین قسمت دین است؟
سابقاً به این بحث پرداختیم که اگر مبارزه با هوای نفس، محور تولید ارزش در وجود آدمی است؛ چرا نماز عمود خیمه دین است؟ چون نماز دائمیترین و منظمترین برنامۀ مبارزه با هوای نفس است. برای اینکه اهمیت ولایت را نیز بیشتر درک کنیم باید آن را در جریان مبارزۀ دائمی با هوای نفس برای خودمان تحلیل کنیم. مثلاً تبعیت از پدر و مادر چرا اهمیت دارد؟ چون یکی از برنامههای جدی مبارزه با هوای نفس، تفاوت سلیقهای است که بین پدر و مادر با فرزند وجود دارد. پدر و مادر چیزی را دوست دارند که فرزند دوست ندارد و این مبارزه با هوای نفس، برنامهای همیشگی برای فرزند میشود. خداوند بطور طبیعی تفاوتهایی بین پدر و مادر و فرزند قرار داده است که محل رشد و کمال یافتن فرزند است.
یکی دیگر از زمینههای مبارزه با نفس در همان آغاز سن تکلیف در انسان ایجاد میشود؛ به این صورت که در این سن غریزۀ جنسی در انسان فعال میشود و لذا نوجوانی که تازه به سن تکلیف رسیده است به صورت کاملاً جدّی درگیر مبارزه با نفس میشود. اینجا دوباره اهمیت مبارزه با نفس دیده میشود. چون معمولاً کسی در این سن نوجوانی ازدواج نمیکند، لذا بستری برای مبارزه با نفس در مسائل شهوانی برایش شکل میگیرد.
این مبارزه با هوای نفس و دوست داشتنیها آنقدر مسألۀ جدّی و مهمی است که خداوند برای قوی شدن و رشد کردن ما، بسترهای مختلفی را برای شکلگیری این مبارزه قرار داده است. همۀ اعمال و رفتارها را میتوان از زاویۀ مبارزه با هوای نفس نگاه کرد؛ مباحث خانوادگی، مقدراتی که سر راه انسان قرار میگیرد، تکالیف مختلف اجتماعی و فردی و ....
از این زاویه، میتوان توضیح داد که چرا ولایت رکن دین است. چرا اگر ولایت نباشد، نماز هم قبول نمیشود؟ چرا اهمیت ولایت خیلی بالا است؟ برای اینکه هیچ امری از اوامر الهی به اندازه امر به ولایت، مخالف هوای نفس انسان نیست. حتی دستور به جهاد و کشته شدن در راه خدا هم به اندازۀ دستور به تبعیت از ولایت نمیتواند در جهت مبارزه با هوای نفس اینقدر مؤثر باشد.
ولایت مخالفترین مخالفان با هوای نفس انسان است/کسی که ولایت را بپذیرد، گناهانش راحتتر بخشیده میشود
اگر محور تولید ارزش توسط انسان را مبارزه با هوای نفس بدانیم، و از طرف دیگر «ولایت» را مهمترین اصل دین بدانیم، علیالقاعده میتوان گفت؛ ولایت مخالفترین مخالفان با هوای نفس انسان است و اگر کسی ولایتمدار شود، در حال سر بریدن نفس است. کسی که ولایتمدار شود، در واقع سر نفس خور را بریده است. به همین دلیل است که اگر کسی ولایت را بپذیرد، گناهان او را راحت میبخشند. اما بخشش گناهان ولایتندارها اینطور نیست و در نقطۀ مقابل ولایتمدارها قرار میگیرند.
چند نفر از ولایتندارها نزد امام رضا(ع) آمدند و گفتند ما دیدهایم بعضی از شیعیان شما که ولایتمدار هستند، علنی در راه عرق میخورند. امام رضا(ع) فرمودند: الحمدلله که آنها در راه هستند، و این خوب است! گفتند نه آقا! منظورمان این است که در راه یعنی در مسیر عبور و مرور دیگران و به صورت علنی، عرق میخورند! حضرت به تعبیری گفتند: خُب عرق نعنا که اشکال ندارد! (حضرت به معنای دیگری که برای کلمۀ «نبیذ» وجود دارد، اشاره کردند و به این صورت خواستند با اغماض از کنار این موضوع بگذرند) آنها گفتند: نه! عرق یعنی مُسکر میخورند. آقا فرمودند: ولایتمدار عرق نمیخورد؛ و بر فرض اگر یک فرد ولایتمدار هم عرق بخورد، روز قیامت یک خدای مهربان، یک پیامبر رئوف و امام شفیع دارد که دست او را میگیرد و نجاتش میدهد. اما شما چه کسی را دارید؟ (أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْمُنَافِقِينَ قَالَ لِأَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي ع إِنَّ مِنْ شِيعَتِكُمْ قَوْماً يَشْرَبُونَ الْخَمْرَ عَلَى الطَّرِيقِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَهُمْ عَلَى الطَّرِيقِ فَلَا يَزِيغُونَ عَنْهُ وَ اعْتَرَضَهُ آخَرُ فَقَالَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِكَ مَنْ يَشْرَبُ النَّبِيذَ ... قَالَ فَإِنْ فَعَلَهَا الْمَنْكُوبُ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ يَجِدُ رَبّاً رَءُوفاً وَ نَبِيّاً عَطُوفاً وَ إِمَاماً لَهُ عَلَى الْحَوْضِ عَرُوفاً وَ سَادَةً لَهُ بِالشَّفَاعَةِ وُقُوفاً وَ تَجِدُ أَنْتَ رُوحَكَ فِي بَرَهُوتَ مَلُوفاً؛ مشارق الانوار/ص289) و (عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمَلاعِينِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَأَسُوءَنَّهُ مِنْ شِيعَتِه ... إِنَّ شِيعَتَكَ يَشْرَبُونَ النَّبِيذَ فَقَالَ وَ مَا بَأْسٌ بِالنَّبِيذِ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانُوا يَشْرَبُونَ النَّبِيذَ فَقَالَ لَيْسَ أَعْنِيكَ النَّبِيذَ إِنَّمَا أَعْنِيكَ الْمُسْكِرَ فَقَالَ شِيعَتُنَا أَزْكَى وَ أَطْهَرُ مِنْ أَنْ يَجْرِيَ لِلشَّيْطَانِ فِي أَمْعَائِهِمْ رَسِيسٌ وَ إِنْ فَعَلَ ذَلِكَ الْمَخْذُولُ مِنْهُمْ فَيَجِدُ رَبّاً رَءُوفاً وَ نَبِيّاً بِالاسْتِغْفَارِ لَهُ عَطُوفاً وَ وَلِيّاً لَهُ عِنْدَ الْحَوْضِ وَلُوفاً وَ تَكُونُ وَ أَصْحَابَكَ بَبَرَهُوتَ مَلْهُوفاً؛ التمحیص/ص40)
چرا ولایت ارزشمندترین امر دین است؟/ چون پذیرش ولایت، ریشه هوای نفس انسان را میزند
اگر کسی ولایت داشته باشد، وعدۀ شفاعت به او دادهاند. (قَوْلُهُ لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً قَالَ إِلَّا مَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ الْعَهْدُ عِنْدَ اللَّه؛ کافی/1/431) و (رسولُ اللّه ِص: شَفاعَتي لاُِمَّتي مَن أحَبَّ أهلَ بَيتي؛كنزالعمّال/روایت ٣٩٠٥٧) منطق این مطلب را در بحث مبارزه با هوای نفس میتوانید به دست بیاورید.
اگر اصل تولید ارزش افزوده در مخالفت با دوستداشتنیها است، چرا ولایت ارزشمندترین امر دین است، به حدّی که فرمودهاند: «لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة» (امام محمد باقر(ع): بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة؛ کافی/2/18) چون ولایت، سرِ هواپرستی انسان را از بدنش جدا میکند و ریشه هوای نفس را میزند. چون ولایت میگوید اختیارت را به من بده؛ من صاحب اختیار تو میشوم. یعنی تو میشوی عبد و ولایت میشود مولا.
خیلیها میپرسند حالا اگر ولایت اختیار ما را در دست بگیرد، مگر چه کار میخواهد بکند؟! مثلاً میخواهد دستور به نماز بدهد، ولی من خودم نماز میخوانم. میخواهد بگوید گناه نکن؛ بسیار خُب، گناه نمیکنم ولی اختیارم را نمیدهم! در حالی که اصلاً ولایت همین اختیار تو را میخواهد و دادن اختیار سخت است. به عنوان مثال اگر کسی بخواهد از خانۀ شما استفاده کند، در اختیار او قرار میدهید تا مثلاً روضه یا مراسم دیگری در آن برگزار کند ولی سند آن را به نام فرد تقاضاکننده نمیزنید. این فرق اطاعت و ولایت است. کسی که ولایت را میپذیرد، خودش را وقف کرده است و اختیار خود را به طور کامل به «ولی» داده است.
پذیرش ولایت یعنی اختیار خودت را به ولیّ خدا بدهی/ ولیّ، صاحب اختیار است
پذیرش یا تبعیت از هوای نفس، یعنی یک جاهایی حرف نفس را گوش کردهای و به علاقۀ آن جواب مثبت دادهای. مبارزه با نفس یعنی با برخی از خواستههای نفس مبارزه کردهای. اما ولایتپذیری یعنی اینکه کلاً نفس تو رفته است و عبد شدهای. چرا ولایت مهمترین رکن دین است؟ چون ریشۀ هوای نفس را زده است، خود نفس را دادهای، رفته است؛ یعنی «من دوست دارم»، دیگر معنایی ندارد. ولایت یعنی اینکه پیغمبر(ص) دیگر فقط پیغام نمیدهد، بلکه صاحب اختیار فرد میشود، صاحب اموال او هم میشود. با این روش است که ریشۀ نفس کنده میشود. قرآن میفرماید: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(احزاب/6) یعنی پیامبر(ص) صاحب اختیار مردم است و اختیارش در مورد آدمها از خود آنها بیشتر است. امام صادق(ع) میفرماید: نتیجۀ اینکه پیامبر(ص) از خود مؤمنين نسبت به آنان اختياردارتر است این است که اگر کم آوردید، مولای شما جبران میکند و این را ضمانت کرده است. (عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع، أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِي» فَقِيلَ لَهُ: مَا مَعْنَى ذَلِكَ؟ فَقَالَ: قَوْلُ النَّبِيِّ ص: مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِه؛ کافی/1/406) و (مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ وَ مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ إِلَیَّ»(تفسیر قمی/2/176)
کسی که ولایت را نپذیرفته، یعنی اصل ماجرای دین را هنوز نپذیرفته است/ ولیّ خدا آنقدر دوستداشتنی است که دیدن مهربانیهای او پذیرش ولایت را آسان میکند
کسی که ولایت را نپذیرفته، یعنی اصل ماجرای دین را هنوز نپذیرفته است. کسی که نپذیرفته پیغمبر(ص)، مولای او است؛ پس چه چیزی را پذیرفته است؟! ابلیس هم همه چیز را پذیرفته بود ولی سروریِ آدم را نپذیرفت و به جهنم رفت، یعنی هیچ کدام از عبادتها و نمازهای او برایش فایدهای نداشت. (امیرالمؤمنین ع: فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ؛ نهجالبلاغه/خطبه192)
درست است که پذیرش شخص دیگری به عنوان صاحب اختیار انسان به طور طبیعی برای انسان دشوار است، اما ولیّ خدا آنقدر دوستداشتنی است که دیدن مهربانیهای ولیّ خدا پذیرش ولایت را آسان میکند. امیرالمؤمنین(ع) که مولا و صاحب اختیار ما است، مولایی است که واقعاً زیردستهای خود را رعایت میکند؛ اصلاً علی(ع) دقیقاً همانطوری است که ما دوست داریم آنگونه باشد.
امام حسین(ع) هم در شب عاشورا به یارانشان فرمود: من مولای شما هستم؛ اگر میخواهید بروید، بروید. دشمن مرا میخواهد و من را خواهند کشت. اگر بایستید هم فایدهای ندارد، اگر از روی محبت هم میخواهید بمانید، فایدهای ندارد. مرا خواهند کشت، بروید. (ثُمَّ جَاءَ اللَّيْلُ فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ ع أَصْحَابَهُ ... فَقَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَصْلَحَ مِنْكُمْ وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ... فَإِنَّهُمْ لَا يُرِيدُونَ غَيْرِي؛ اللهوف/ص90) همه متحیر مانده بودند که چه جوابی بدهند. امام حسین(ع) فرمود: عباسم! با شما هم هستم! امام حسین(ع) با این کار چند نشانه زد. یکی اینکه عباس(ع) که مانند عبدی در مقابل مولای خودش ساکت بود به حرف بیاید و چیزی بگوید. دوم اینکه عباس(ع) به دیگران یاد بدهد که چه جوابی باید بدهند.
شرح کلام حضرت عباس(ع) این بود که: آقا! ما که به درد شما نمیخوریم و جلوی شهید شدن شما را نمیتوانیم بگیریم، یعنی برگردیم و شما شهید شوید و ما بعد از شما زنده باشیم؟! یا ابا عبدالله به ما رحم کن! بعد از حضرت عباس(ع) دیگران یاران اباعبدالله(ع) هم تبعیت کردند و کلام ابالفضل(ع) را ادامه دادند. (فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ أَبْنَاؤُهُ وَ أَبْنَاءُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ وَ لِمَ نَفْعَلُ ذَلِكَ لِنَبْقَى بَعْدَكَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِكَ أَبَداً بَدَأَهُمْ بِذَلِكَ الْقَوْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيٍّ ع ثُمَّ تَابَعُوه؛ همان) سپس امام حسین(ع) اجازه داد که آنها کشته شوند. اگر حضرت اجازه نمیدادند، همه باید برمیگشتند و میرفتند. آقا اذن شهادت دادند. اخلاق امام زمان(عج) هم مثل اخلاق امام حسین(ع) است. باید از حضرت خواهش کنیم تا اجازه بدهد که در راهش جانبازی کنیم و شهید شویم، نه اینکه جان خود را برداریم و فرار کنیم.
کلام پیامبر(ص) و امام هادی(ع) در مورد صاحب اختیار بودن حضرت علی(ع) /پاداش کسی که در جهت اطاعت از امامش مبارزه با نفس کند
برای درک صاحب اختیار بودن ولی خدا، آیات و روایات بسیاری وجود دارد. از جمله پیامبر(ص) در روز عید غدیر خم فرمودند: «آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان صاحب اختیارتر نیستم؟ أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» مردم گفتند بله، خدا شاهد است که همینطور است. بعد حضرت فرمودند: پس هر کسی که من صاحب اختیار او هستم، از این به بعد علی(ع) صاحب اختیار او است؛ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاه فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» (معانی الاخبار/ص67) بعضیها خیلی زود کم آوردند و اصلاً نتوانستند ولایت علی(ع) را بپذیرند و تحمل کنند لذا تقاضای عذاب کردند. و عذاب هم نازل شد و در جا به جهنم رفتند.(لما نصب رسول الله ص عليا ع يوم غدير خم، و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، ... فقدم على النبي ص النعمان بن الحارث الفهري، فقال: ... فرماه الله بحجر على رأسه فقتله، و أنزل الله تعالى: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛ کافی/8/57 و مجمع البیان/10/530 و البرهان فی تفسیر القرآن/ج5/485) از اینجا به بعد بود که آنهایی که مخالف ولایت حضرت علی(ع) بودند، مخالفت خود را پنهان کردند.
امام هادی در زیارتی به نام زیارت غدیریه میفرمایند: «من شهادت میدهم پیغمبر اکرم(ص) ابلاغ کرد آنچه که درباره تو از طرف خدا نازل شده بود؛ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ مَا أَنْزَلَهُ فِيكَ؛ و پیامبر(ص) امر خدا را افشاء و علنی کرد- علنی کردنی که ممکن است مخالفتها را هم برانگیزد- و طاعت و ولایت تو را بر امت خود واجب کرد، و بیعت تو را بر گردن آنها انداخت؛ فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ أَوْجَبَ عَلَى أُمَّتِهِ فَرْضَ طَاعَتِكَ وَ وَلَايَتِكَ وَ عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ؛ و تو را صاحب اختیار مردم قرار داد، صاحب اختیارتر از خودشان، همچنان که خداوند پیغمبر(ص) را اولی بالمؤمنین من انفسهم قرار داده بود؛ وَ جَعَلَكَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ كَذَلِكَ؛ پس خدا را شاهد گرفت بر آنها و گفت: آیا من ابلاغ کردم؟ گفتند بله؛ ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعَالَى عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَ لَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى»(بحارالانوار/97/360)
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است: «هر یک از دوستان خدا با نفسش مخالفت کند، در جهت اطاعت از امامش و دلسوزی برای امامش؛ در رفیق اعلی-جایی که رفقای او بهترین رفقا باشند- با ما خواهد بود؛ مَا نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى وَلِيٍّ لَهُ يُجْهِدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَةِ لِإِمَامِهِ وَ النَّصِيحَةِ إِلَّا كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى»(کافی/1/404)
مبارزه با هوای نفس، محور اصلی رشد انسان است/ مسأله اصلی بشر، قرار ندادن هواپرستی به جای خداپرستی است
همانطور که در جلسات قبل بیان شد، مبارزه با هوای نفس مبنای تولید ارزش یا مبنای ارزشمند شدن انسان است. در واقع محوریترین موضوعی که موجب ارزش یافتن انسان میشود و برایش تولید ارزش افزوده میکند، و او را در مسیر اصلی خلقت قرار میدهد، این است که با برخی از علاقههای خودش مبارزه کند. این مخالفت، محور رشد انسان است. برای کمال، یک راه بیشتر نیست که همان راه مبارزه با هوای نفس است. همۀ اعمال خوب، یا دارای مقدماتی برای مبارزه با هوای نفس هستند یا لوازم و نتایج آنها برای مبارزه با هوای نفس به کمک انسان میآید.
این بحث، صرفاً بحثی اخلاقی نیست، البته میتوان گفت ما یک نظام اخلاقی را ارائه میدهیم ولی این بحث، یک بحث اعتقادی نیز هست. یعنی از ابتدا که فکر میکنی دین را بپذیری یا نپذیری، موضوع هوای نفس مطرح است. بعد که دین را پذیرفتی و میخواهی اجرا کنی، باز هم موضوع هوای نفس مطرح است. بعد که اجراء کردی و میخواهی در این راه سالم بمانی و رشد کنی و کارهایت قبول شود، باز هم موضوع هوای نفس مطرح است. اگر به مراتب بالا رسیدی، هنوز هم موضوع هوای نفس مطرح است. در مراتب بالا هم دوستداشتنیهای خوبی هست که باید به خاطر خدا از آن دوست داشتنیهای خوب بگذری.
باید متوجه باشیم که مسأله اصلی ما چیست؟ مسأله اصلی بشر، قرار ندادن هواپرستی به جای خداپرستی است. «هوای نفس»، هر علاقهای است که انسان را پائینتر بیاورد، لذا هر علاقهای میتواند هوای نفس ما باشد - با توجه به سطح و مرتبهای که انسان دارد-. محور هوای نفس هم «خودخواهی» ما است و این نزاع تا پایان عمر انسان ادامه دارد.
چرا ولایتمداری ارزشمندترین قسمت دین است؟/هیچ یک از اوامر الهی به اندازه امر به ولایت، مخالف هوای نفس انسان نیست
حالا میخواهیم از این زاویه به موضوع ولایت بپردازیم که اگر محور تولید ارزش برای انسان، مخالفت با دوستداشتنیها است، چگونه میتوان توضیح داد که ولایت، ولایتپذیری و تبعیت از ولایت ولی خدا، ارزشمندترین قسمت دین است؟
سابقاً به این بحث پرداختیم که اگر مبارزه با هوای نفس، محور تولید ارزش در وجود آدمی است؛ چرا نماز عمود خیمه دین است؟ چون نماز دائمیترین و منظمترین برنامۀ مبارزه با هوای نفس است. برای اینکه اهمیت ولایت را نیز بیشتر درک کنیم باید آن را در جریان مبارزۀ دائمی با هوای نفس برای خودمان تحلیل کنیم. مثلاً تبعیت از پدر و مادر چرا اهمیت دارد؟ چون یکی از برنامههای جدی مبارزه با هوای نفس، تفاوت سلیقهای است که بین پدر و مادر با فرزند وجود دارد. پدر و مادر چیزی را دوست دارند که فرزند دوست ندارد و این مبارزه با هوای نفس، برنامهای همیشگی برای فرزند میشود. خداوند بطور طبیعی تفاوتهایی بین پدر و مادر و فرزند قرار داده است که محل رشد و کمال یافتن فرزند است.
یکی دیگر از زمینههای مبارزه با نفس در همان آغاز سن تکلیف در انسان ایجاد میشود؛ به این صورت که در این سن غریزۀ جنسی در انسان فعال میشود و لذا نوجوانی که تازه به سن تکلیف رسیده است به صورت کاملاً جدّی درگیر مبارزه با نفس میشود. اینجا دوباره اهمیت مبارزه با نفس دیده میشود. چون معمولاً کسی در این سن نوجوانی ازدواج نمیکند، لذا بستری برای مبارزه با نفس در مسائل شهوانی برایش شکل میگیرد.
این مبارزه با هوای نفس و دوست داشتنیها آنقدر مسألۀ جدّی و مهمی است که خداوند برای قوی شدن و رشد کردن ما، بسترهای مختلفی را برای شکلگیری این مبارزه قرار داده است. همۀ اعمال و رفتارها را میتوان از زاویۀ مبارزه با هوای نفس نگاه کرد؛ مباحث خانوادگی، مقدراتی که سر راه انسان قرار میگیرد، تکالیف مختلف اجتماعی و فردی و ....
از این زاویه، میتوان توضیح داد که چرا ولایت رکن دین است. چرا اگر ولایت نباشد، نماز هم قبول نمیشود؟ چرا اهمیت ولایت خیلی بالا است؟ برای اینکه هیچ امری از اوامر الهی به اندازه امر به ولایت، مخالف هوای نفس انسان نیست. حتی دستور به جهاد و کشته شدن در راه خدا هم به اندازۀ دستور به تبعیت از ولایت نمیتواند در جهت مبارزه با هوای نفس اینقدر مؤثر باشد.
ولایت مخالفترین مخالفان با هوای نفس انسان است/کسی که ولایت را بپذیرد، گناهانش راحتتر بخشیده میشود
اگر محور تولید ارزش توسط انسان را مبارزه با هوای نفس بدانیم، و از طرف دیگر «ولایت» را مهمترین اصل دین بدانیم، علیالقاعده میتوان گفت؛ ولایت مخالفترین مخالفان با هوای نفس انسان است و اگر کسی ولایتمدار شود، در حال سر بریدن نفس است. کسی که ولایتمدار شود، در واقع سر نفس خور را بریده است. به همین دلیل است که اگر کسی ولایت را بپذیرد، گناهان او را راحت میبخشند. اما بخشش گناهان ولایتندارها اینطور نیست و در نقطۀ مقابل ولایتمدارها قرار میگیرند.
چند نفر از ولایتندارها نزد امام رضا(ع) آمدند و گفتند ما دیدهایم بعضی از شیعیان شما که ولایتمدار هستند، علنی در راه عرق میخورند. امام رضا(ع) فرمودند: الحمدلله که آنها در راه هستند، و این خوب است! گفتند نه آقا! منظورمان این است که در راه یعنی در مسیر عبور و مرور دیگران و به صورت علنی، عرق میخورند! حضرت به تعبیری گفتند: خُب عرق نعنا که اشکال ندارد! (حضرت به معنای دیگری که برای کلمۀ «نبیذ» وجود دارد، اشاره کردند و به این صورت خواستند با اغماض از کنار این موضوع بگذرند) آنها گفتند: نه! عرق یعنی مُسکر میخورند. آقا فرمودند: ولایتمدار عرق نمیخورد؛ و بر فرض اگر یک فرد ولایتمدار هم عرق بخورد، روز قیامت یک خدای مهربان، یک پیامبر رئوف و امام شفیع دارد که دست او را میگیرد و نجاتش میدهد. اما شما چه کسی را دارید؟ (أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْمُنَافِقِينَ قَالَ لِأَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي ع إِنَّ مِنْ شِيعَتِكُمْ قَوْماً يَشْرَبُونَ الْخَمْرَ عَلَى الطَّرِيقِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَهُمْ عَلَى الطَّرِيقِ فَلَا يَزِيغُونَ عَنْهُ وَ اعْتَرَضَهُ آخَرُ فَقَالَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِكَ مَنْ يَشْرَبُ النَّبِيذَ ... قَالَ فَإِنْ فَعَلَهَا الْمَنْكُوبُ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ يَجِدُ رَبّاً رَءُوفاً وَ نَبِيّاً عَطُوفاً وَ إِمَاماً لَهُ عَلَى الْحَوْضِ عَرُوفاً وَ سَادَةً لَهُ بِالشَّفَاعَةِ وُقُوفاً وَ تَجِدُ أَنْتَ رُوحَكَ فِي بَرَهُوتَ مَلُوفاً؛ مشارق الانوار/ص289) و (عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمَلاعِينِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَأَسُوءَنَّهُ مِنْ شِيعَتِه ... إِنَّ شِيعَتَكَ يَشْرَبُونَ النَّبِيذَ فَقَالَ وَ مَا بَأْسٌ بِالنَّبِيذِ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانُوا يَشْرَبُونَ النَّبِيذَ فَقَالَ لَيْسَ أَعْنِيكَ النَّبِيذَ إِنَّمَا أَعْنِيكَ الْمُسْكِرَ فَقَالَ شِيعَتُنَا أَزْكَى وَ أَطْهَرُ مِنْ أَنْ يَجْرِيَ لِلشَّيْطَانِ فِي أَمْعَائِهِمْ رَسِيسٌ وَ إِنْ فَعَلَ ذَلِكَ الْمَخْذُولُ مِنْهُمْ فَيَجِدُ رَبّاً رَءُوفاً وَ نَبِيّاً بِالاسْتِغْفَارِ لَهُ عَطُوفاً وَ وَلِيّاً لَهُ عِنْدَ الْحَوْضِ وَلُوفاً وَ تَكُونُ وَ أَصْحَابَكَ بَبَرَهُوتَ مَلْهُوفاً؛ التمحیص/ص40)
چرا ولایت ارزشمندترین امر دین است؟/ چون پذیرش ولایت، ریشه هوای نفس انسان را میزند
اگر کسی ولایت داشته باشد، وعدۀ شفاعت به او دادهاند. (قَوْلُهُ لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً قَالَ إِلَّا مَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ الْعَهْدُ عِنْدَ اللَّه؛ کافی/1/431) و (رسولُ اللّه ِص: شَفاعَتي لاُِمَّتي مَن أحَبَّ أهلَ بَيتي؛كنزالعمّال/روایت ٣٩٠٥٧) منطق این مطلب را در بحث مبارزه با هوای نفس میتوانید به دست بیاورید.
اگر اصل تولید ارزش افزوده در مخالفت با دوستداشتنیها است، چرا ولایت ارزشمندترین امر دین است، به حدّی که فرمودهاند: «لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة» (امام محمد باقر(ع): بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة؛ کافی/2/18) چون ولایت، سرِ هواپرستی انسان را از بدنش جدا میکند و ریشه هوای نفس را میزند. چون ولایت میگوید اختیارت را به من بده؛ من صاحب اختیار تو میشوم. یعنی تو میشوی عبد و ولایت میشود مولا.
خیلیها میپرسند حالا اگر ولایت اختیار ما را در دست بگیرد، مگر چه کار میخواهد بکند؟! مثلاً میخواهد دستور به نماز بدهد، ولی من خودم نماز میخوانم. میخواهد بگوید گناه نکن؛ بسیار خُب، گناه نمیکنم ولی اختیارم را نمیدهم! در حالی که اصلاً ولایت همین اختیار تو را میخواهد و دادن اختیار سخت است. به عنوان مثال اگر کسی بخواهد از خانۀ شما استفاده کند، در اختیار او قرار میدهید تا مثلاً روضه یا مراسم دیگری در آن برگزار کند ولی سند آن را به نام فرد تقاضاکننده نمیزنید. این فرق اطاعت و ولایت است. کسی که ولایت را میپذیرد، خودش را وقف کرده است و اختیار خود را به طور کامل به «ولی» داده است.
پذیرش ولایت یعنی اختیار خودت را به ولیّ خدا بدهی/ ولیّ، صاحب اختیار است
پذیرش یا تبعیت از هوای نفس، یعنی یک جاهایی حرف نفس را گوش کردهای و به علاقۀ آن جواب مثبت دادهای. مبارزه با نفس یعنی با برخی از خواستههای نفس مبارزه کردهای. اما ولایتپذیری یعنی اینکه کلاً نفس تو رفته است و عبد شدهای. چرا ولایت مهمترین رکن دین است؟ چون ریشۀ هوای نفس را زده است، خود نفس را دادهای، رفته است؛ یعنی «من دوست دارم»، دیگر معنایی ندارد. ولایت یعنی اینکه پیغمبر(ص) دیگر فقط پیغام نمیدهد، بلکه صاحب اختیار فرد میشود، صاحب اموال او هم میشود. با این روش است که ریشۀ نفس کنده میشود. قرآن میفرماید: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(احزاب/6) یعنی پیامبر(ص) صاحب اختیار مردم است و اختیارش در مورد آدمها از خود آنها بیشتر است. امام صادق(ع) میفرماید: نتیجۀ اینکه پیامبر(ص) از خود مؤمنين نسبت به آنان اختياردارتر است این است که اگر کم آوردید، مولای شما جبران میکند و این را ضمانت کرده است. (عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع، أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِي» فَقِيلَ لَهُ: مَا مَعْنَى ذَلِكَ؟ فَقَالَ: قَوْلُ النَّبِيِّ ص: مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِه؛ کافی/1/406) و (مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ وَ مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ إِلَیَّ»(تفسیر قمی/2/176)
کسی که ولایت را نپذیرفته، یعنی اصل ماجرای دین را هنوز نپذیرفته است/ ولیّ خدا آنقدر دوستداشتنی است که دیدن مهربانیهای او پذیرش ولایت را آسان میکند
کسی که ولایت را نپذیرفته، یعنی اصل ماجرای دین را هنوز نپذیرفته است. کسی که نپذیرفته پیغمبر(ص)، مولای او است؛ پس چه چیزی را پذیرفته است؟! ابلیس هم همه چیز را پذیرفته بود ولی سروریِ آدم را نپذیرفت و به جهنم رفت، یعنی هیچ کدام از عبادتها و نمازهای او برایش فایدهای نداشت. (امیرالمؤمنین ع: فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ؛ نهجالبلاغه/خطبه192)
درست است که پذیرش شخص دیگری به عنوان صاحب اختیار انسان به طور طبیعی برای انسان دشوار است، اما ولیّ خدا آنقدر دوستداشتنی است که دیدن مهربانیهای ولیّ خدا پذیرش ولایت را آسان میکند. امیرالمؤمنین(ع) که مولا و صاحب اختیار ما است، مولایی است که واقعاً زیردستهای خود را رعایت میکند؛ اصلاً علی(ع) دقیقاً همانطوری است که ما دوست داریم آنگونه باشد.
امام حسین(ع) هم در شب عاشورا به یارانشان فرمود: من مولای شما هستم؛ اگر میخواهید بروید، بروید. دشمن مرا میخواهد و من را خواهند کشت. اگر بایستید هم فایدهای ندارد، اگر از روی محبت هم میخواهید بمانید، فایدهای ندارد. مرا خواهند کشت، بروید. (ثُمَّ جَاءَ اللَّيْلُ فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ ع أَصْحَابَهُ ... فَقَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَصْلَحَ مِنْكُمْ وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ... فَإِنَّهُمْ لَا يُرِيدُونَ غَيْرِي؛ اللهوف/ص90) همه متحیر مانده بودند که چه جوابی بدهند. امام حسین(ع) فرمود: عباسم! با شما هم هستم! امام حسین(ع) با این کار چند نشانه زد. یکی اینکه عباس(ع) که مانند عبدی در مقابل مولای خودش ساکت بود به حرف بیاید و چیزی بگوید. دوم اینکه عباس(ع) به دیگران یاد بدهد که چه جوابی باید بدهند.
شرح کلام حضرت عباس(ع) این بود که: آقا! ما که به درد شما نمیخوریم و جلوی شهید شدن شما را نمیتوانیم بگیریم، یعنی برگردیم و شما شهید شوید و ما بعد از شما زنده باشیم؟! یا ابا عبدالله به ما رحم کن! بعد از حضرت عباس(ع) دیگران یاران اباعبدالله(ع) هم تبعیت کردند و کلام ابالفضل(ع) را ادامه دادند. (فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ أَبْنَاؤُهُ وَ أَبْنَاءُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ وَ لِمَ نَفْعَلُ ذَلِكَ لِنَبْقَى بَعْدَكَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِكَ أَبَداً بَدَأَهُمْ بِذَلِكَ الْقَوْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيٍّ ع ثُمَّ تَابَعُوه؛ همان) سپس امام حسین(ع) اجازه داد که آنها کشته شوند. اگر حضرت اجازه نمیدادند، همه باید برمیگشتند و میرفتند. آقا اذن شهادت دادند. اخلاق امام زمان(عج) هم مثل اخلاق امام حسین(ع) است. باید از حضرت خواهش کنیم تا اجازه بدهد که در راهش جانبازی کنیم و شهید شویم، نه اینکه جان خود را برداریم و فرار کنیم.
کلام پیامبر(ص) و امام هادی(ع) در مورد صاحب اختیار بودن حضرت علی(ع) /پاداش کسی که در جهت اطاعت از امامش مبارزه با نفس کند
برای درک صاحب اختیار بودن ولی خدا، آیات و روایات بسیاری وجود دارد. از جمله پیامبر(ص) در روز عید غدیر خم فرمودند: «آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان صاحب اختیارتر نیستم؟ أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» مردم گفتند بله، خدا شاهد است که همینطور است. بعد حضرت فرمودند: پس هر کسی که من صاحب اختیار او هستم، از این به بعد علی(ع) صاحب اختیار او است؛ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاه فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» (معانی الاخبار/ص67) بعضیها خیلی زود کم آوردند و اصلاً نتوانستند ولایت علی(ع) را بپذیرند و تحمل کنند لذا تقاضای عذاب کردند. و عذاب هم نازل شد و در جا به جهنم رفتند.(لما نصب رسول الله ص عليا ع يوم غدير خم، و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، ... فقدم على النبي ص النعمان بن الحارث الفهري، فقال: ... فرماه الله بحجر على رأسه فقتله، و أنزل الله تعالى: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛ کافی/8/57 و مجمع البیان/10/530 و البرهان فی تفسیر القرآن/ج5/485) از اینجا به بعد بود که آنهایی که مخالف ولایت حضرت علی(ع) بودند، مخالفت خود را پنهان کردند.
امام هادی در زیارتی به نام زیارت غدیریه میفرمایند: «من شهادت میدهم پیغمبر اکرم(ص) ابلاغ کرد آنچه که درباره تو از طرف خدا نازل شده بود؛ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ مَا أَنْزَلَهُ فِيكَ؛ و پیامبر(ص) امر خدا را افشاء و علنی کرد- علنی کردنی که ممکن است مخالفتها را هم برانگیزد- و طاعت و ولایت تو را بر امت خود واجب کرد، و بیعت تو را بر گردن آنها انداخت؛ فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ أَوْجَبَ عَلَى أُمَّتِهِ فَرْضَ طَاعَتِكَ وَ وَلَايَتِكَ وَ عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ؛ و تو را صاحب اختیار مردم قرار داد، صاحب اختیارتر از خودشان، همچنان که خداوند پیغمبر(ص) را اولی بالمؤمنین من انفسهم قرار داده بود؛ وَ جَعَلَكَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ كَذَلِكَ؛ پس خدا را شاهد گرفت بر آنها و گفت: آیا من ابلاغ کردم؟ گفتند بله؛ ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعَالَى عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَ لَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى»(بحارالانوار/97/360)
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است: «هر یک از دوستان خدا با نفسش مخالفت کند، در جهت اطاعت از امامش و دلسوزی برای امامش؛ در رفیق اعلی-جایی که رفقای او بهترین رفقا باشند- با ما خواهد بود؛ مَا نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى وَلِيٍّ لَهُ يُجْهِدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَةِ لِإِمَامِهِ وَ النَّصِيحَةِ إِلَّا كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى»(کافی/1/404)